کلاهشرعی
تهران
از ترمینال جنوب تا میدان شهدا
من ما همیشه آرژانتین پیاده میشدیم، امروز گفتیم جنوب پیاده شیم. چه خبره اولصبحی اینجا!
راننده بعله. خب چون تا برسی آرژانیتن، همه همین پائینمائینا پیاده میشن. دیگه کسی نمیمونه که اون بالا پیاده شه. از هر صدتا اتوبوس، شاید دهتاش بره آرژانتین. باقیش همینجا پیاده میکنن. البته این شلوغی تا سرِ بُرجه. مدرسهها وا بشه دیگه اینجا ...
من خلوت میشه؟
راننده خلوتِ خلوت. الان دیگه هرکی تابسّونیه نرفته جایی سفر، اومده اینجا. امروز هیژدهمِ دیگه. دوازدَ روز دیگه فقط مونده. اینام بیشتر مسافرن. اکثر خونوادهها بچهمدرسهای دارن، وختی مدرسه وا بشه دیگه بِهیچعنوان جابجا نمیشن. مگه دیگه یجوری اجباری باشه. خیرُ شری چیزی باشه که نشه کاریش کرد.
مکث میکند.
راننده اصلِ کار، اقتصادِ مملکته که اونم روز به روز ...
دنبالهی حرفش را میخورد.
من با این وعضِ اقتصاد، ملت از کجا میارن اینقَد میرن سفر پس؟!
راننده اکثرن میرَن خونه فکفامیل. چی بشه بتونن برن مَشَد. اونم سالی یه بار. اونم خیلیا نمیتونن برن. من همیشه میگم منُ امثالِ من هیچ، ماها اصن تو آمار نیسّیم، تمام مشکلات فقط رو دوش جوونای این مملکته. قبول داری؟
من کاملن.
راننده ببین الان جوون شرایط ازدواج نداره بِهیچعنوان. هرجوری حساب میکنه میبینه نمیشه. مگه اینکه یه پدری داشته باشه که چیکار کنه؟
من بدارَتِش.
راننده حداقل پنجا درصدشُ تأمین کنه. نمیشه هَمَشُ، ولی مثلن من میگم هشتاد درصدشُ. مسکنِشُ مثلن تأمین کنه. خب شما حساب کن همونجا که شما میشینی، پنجامتر، شَصمتر چقد کرایَشه؟
من خریدش صدُ هفتاد هشتاد ملیونه.
راننده کرایَش چی؟
من کرایشَم حدود چل پنجا مِلیون رهن میشه.
راننده بگو چِلتا. چِلتا سیتومن چقد میشه؟
من یه ملیونُ دیویس اجاره.
راننده خدا پدرتُ بیامرزه. خب یه جوون، اولِ زندگی، چلملیون پنجاملیون از کجا بیاره؟ اصن نداره. الان ببین همینجا که سوار شدین ترمینالِ جنوبه دیگه. خونهی ما همونجاس. دخترمون نزدیک ما میشینه. دیگه پایینشهر، اسمش روشه دیگه، جنوبه. آقا دوازدَملیون پیش با سیصدتومن اجاره داره میده.
من نه بابا چند متری؟
راننده شَصمتر تقریبَن. چون اون اول که رفتن توش، شصمتر موکتِ نو خریدن، کفِشُ موکت کردن.
من قیمتش این نیس واقعن.
راننده خب دیگه. تازه شما حساب کن با برقُ گازُ اینا هفصد هشصدهزار تومن میشه. خب اینا نونِ خالی اَم بخوان بخورن، پونصدهزار تومن نمیشه نونِ خالی؟ خب میمونن از کجا بیارن دیگه. یکی بتونه در بره، دوتا بتونه در بره. تو صدتا دهتا بتونن مثلن. ولی نودتاشون موندن چیکار کنن.
من خصوصن این چَنوَخ یهو همهچی گرون شد.
راننده اصن بیرَویه. ما یه همکاری داریم، یَنی دوستمونه. این خونه پدریش میشِس، چنسال بود نیشسّه بود، پدرمادره که رحمتِ خدا رفتن هم سهمشُ نمیدادن. خلاصه امسال سهمشُ دادن. شصملیون بِش رسید. هرجا میره خونه بخره، بِش میگن با شصملیون باید رهن کنی، خونه چیه؟ میگه اینُ اگه یه سال پیش به من داده بودن، میتونسّم بهترین خونه رُ بخرم. یه سال پیش.
من خونه که معلوم نیس چی شد، یه دفه کشید بالا.
آقا من یه چیزی شنیدم، تازه این مال دو سه ماه پیشه. میگف میلگرد کیلویی هزارُ پونصدتومن شده. خب شما حساب کن این میخواد ساختمون بسازه. حالا تیرآهن چنده؟ فلان چنده؟
من خب دیگه، بسازبفروشه هم کمِ ساختمون میذاره. میشه این آپارتمانای جدید که چنروزه میرن بالا. آخرش چی میشه به نظر شما؟
راننده آخرش اینه که با این شرایط، جوون ما وقتی چنسال بگذره، سن ازدواجش رد بشه، دیگه شرایطشم پیدا کنه ازدواج نمیکنه. این خیلی بده. متوجهی چی شد؟ من الان چنتا رُ سراغ دارم که به این مشکل خوردن. چون سنش رفته بالا دیگه اصن قید ازدواجُ زده. آخه ببین الان خودِ همین آقای خامنهای هم گُفت. آمار گرفتن دیدن نسل جوون داره کمتر از نسل پیر میشه. اومد گُف آقا چرا بچهدار نمیشینُ فلانُ اینا. ولی این بندهخدا نمیگه که خب بیاین شرایطُ دُرُس کنین که خودبِخود چیز بشه دیگه. هان؟
من درسته.
راننده ببین الان اونیَم که ازدواج میکنه، سعی میکنه حداکثر یه دونه بچه داشته باشه. اونم واسه اینکه یهوَخ حرفی چیزی پشت سرشون نباشه. متوجهی چی میخوام بت بگم؟ واسه اینکه این بچه هزارتا امکانات میخواد الان. اون دیگه فکر اینُ نمیکنه که بابا شرایط ازدواجُ آسون کنین، واسه جوونا کار ایجاد کنین، خودش حل میشه. ما از نظر رشد جمعیت تو دنیا اول بودیم. خب چرا باید الان رشد جمعیتمون کم بشه، جوری بشه که الان اون آقا بگه چرا اینجور شده.
میرسیم به ری.
من اینطوری پیش بریم تا چند دهسال بعد، جمعیت اصلی کشور پیرن.
راننده دِ همین الانشم آمار گرفتن دیدن، جوون بیسُ هف درصد، اونایی که سنشون بالاس از نظر آمار دیدن سیدرصد. آمار گرفتن که آقا صداش درومد. ولی خب باید شرایطُ ایجاد کنن.
من خب رهبرم میگه، ولی اقتصاد دسّ دولته. اونم که معلوم نیس میخواد چی کار کنه.
راننده ببین الان وختی اخبارُ اینا رُ گوش میکنی، همه آقایونُ اونایی که پشت تریبون قرار میگیرن مث نمازجمعه اینا، میگن آقا آمریکا اینهمه به ما تحریم کرد، هیچی نشد. هیچ تأثیری به ما نداشته. دیدین؟ اعلام کردن که آقا اقتصاد مقاومتی. دُرُس؟ یعنی چی؟ یعنی شما بهاصطلاح تحمل کنی. نخریدن، نخوردن، نپوشیدن، ینی اینا دیگه. ولی اون آقایی که پشت تریبون قرار میگیره این صحبتُ میکنه، آیا خودشم همین شرایطُ اجرا میکنه؟ آیا این شرایط واسه اونم هس؟ من حاضرم به جرأت قسم بخورم که نه.
میپیچید داخل ایران.
من اگه مسئولین خودشون رعایت کنن، مردمَم رعایت میکنن.
راننده اصن پیغمبر وختی که مادره بچَّشُ برد گُف این خرما زیاد میخوره، نصیحتش کن، گف ببر فردا بیارش. فردا که برد، بِش گف. بعد مادرِ بچه تعجب کرد. گف یا رسول الله! چرا دیروز نگفتی؟ دلیلشُ گف چون من خودم دیروز خرما خورده بودم. متوجهی چی میخوام بگم؟ ینی میگف اگه من دیروز میگفتم حرفم رو این بچه تأثیر نداش.
من عالم بیعمل میشدم.
راننده باریکلا.
من خب او پیغمبر خدا بود.
راننده شما همین امامجمعهی شابدُلعظیمُ برو ببین چنتا محافظُ دفتر دستک. خب اینا خرجش از کجا میاد؟ اونوَخ به مردم میگن آقا شما فلانچیز گرونه نخورین. من حالا نمیگم جای دیگه. همین شابدلعظیمُ شما برو نیگا کن ببین، غیر از اینه؟ آخه یه آقایی تعریف میکرد میگف رفتم قم وجوهاتمُ بدم. رفتم دفتر یه آقایی گفتن آقا نیس. گفتم خب میشینم تا بیاد. میگف وختی اومد با اون ماشین آنچنانی و محافظُ اینا میگف من اصن پا شدم رفتم. همینجور سرمُ انداختم پایین رفتم.
من آره دیگه.
راننده ببین من یه مسافر سوار کردم. الان دیگه شما نزدیکه برسین، میگین این راننده چقد پُرحرفه. یه مدرسه غیرانتفاعی تو مَشَد، این حسابدارِ اونجا بود. میگف بهترینُ گرونترین دبیرا رُ میاوردیم اونجا که درس بدن، ساعتی فلانقدرم میدادن بِشون. کاری نداریم. میگف من هرچی چک میکشیدم میدادم به این دبیر مَبیرا، میدیدم حساب هنو چی؟ پُره. سریع پر میشه. هیشموقع این حساب خالی نمیشد که بگیم نداریم اینا. میگف تعجب کردم، کنجکاو شدم ببینم قضیه این حساب چیه. این مدرسه اَم مال آخوندا بود، آقازادهها بودن. ازینجا میتونم برم؟
من آره. راه داره.
راننده گف خلاصه ازینور ازونور دیدیم آقایون وجوهاتُ که میگیرن، میریزن تو این حساب.
من چرا؟ به چه عنوان؟
راننده واسه اینکه بچّاشون خوب درس بخونن. البته اونام خودشونُ توجیه میکُنَنا. ببین الان شما به من بگو آقا ربا نخور، حرامه ربا. مثال میزنما. من میگم همین کاری رُ میکنم که بانک داره میکنه. بانکم داره پول میده، سود میگیره. کارمُ توجیه میکنم. دُرُسّه؟ البته صحیح نیسّا. ولی میخوام بگم اکثر مردم واسه کاری که میکنن، خودشون توجیه میتراشن.
من کلاه شرعی میذارن.
راننده آره. مثلن میگه آقا بانک بیسدرصد سود میده. یهسری علما میگن این حرامه. بعد میگه چون نوشته بیسدرصد عَلَلحساب دیگه ربا نیس. چون طی نکرده، قطعی نیس.
من درصورتیکه قطعیه عملن.
راننده بعله. این همون حرفِ شماس. کلاه شرعی گذاشتن سرش. در عمل میدونی که این رِباس.
من همینه که برکتَم دیگه رفته از مال مردم.
راننده اصن این گرونی مال همین رباییه که تو جامعه رایج شده.
من تعارف که نداریم. خدا تو قرآن میگه رباخور به جنگ من اومده.
راننده الان جامعهی ما اینجوریه دیگه. الان میخواد خونه بخره، میگن برو وام بگیر.
من آره دیگه. مث خود من.
راننده فقط من یه چیزی میگم. میگم خدایا همونطور که حضرتِ یوسفُ از گناه بازداشتی، مارَم از گناه باز بدار. نذار قاطی گناه بشیم. همین. یعنی همهی مردمُ نگهدار. خود حضرت علی علیه سّلام میفرماد وقتی فقر بیاد، دینُ ایمونِ مردم میره. چرا اینجوری شد؟ واسه اینکه مردم تو فقر زندگی میکنن. کوچهتون ماشینروئه؟