خیابان دلبخواه

 

از محسنی تا سر میرداماد  


راننده            اکه هی! بفرما! دوباره قرمز شد. تا این آقا بخواد چاقو بخره وُ اون یکی بخواد فندک بفروشه، بیس ثانیه تموم شد.

حق دارد بنده‌ی خدا. یک ربعی است در ترافیک پشت چراغیم. آن‌هم برای یک مسافت کم. این تقاطع میرداماد و شریعتی، عصرها، همیشه‌ی خدا همین وضع را دارد.

خانم مسافر   داخل دولتَم می‌خوره مسیرت آقا؟

راننده            بستگی داره. خودتون که می‌دونین اون خیابون اگه ترافیک باشه چه قیامتیه. اگه رسیدیم و خلوت بود، چشم، می‌ریم. تو خیابونِ دولت، آخراش یه چارراهی هَس، اسمش چارراه دلبخواهه. من فکر می‌کنم باید اسمِ کل خیابون دولتُ دلبخواه می‌ذاشتن، نه فقط اون چارراشُ. برا این‌که تو دولت هر کی هر کاری بخواد می‌کنه. سوبله، چوبله، دور در جا، چه می‌دونم مسابقه‌ی رالی. هر کار. عجیب‌ترین خیابون ایرانه.   

گانون

 

از نوبنیاد تا سیدخندان

  

تا قبل از آن که روحانی جوان، سر کوهستان پنجم، سوار شود، همه ساکت بودند. همه؛ یعنی جوان عینکی کیف به دستی که صندلی جلو نشسته بود، مرد میان‌سالی که سرِ دولت سوار شد، من و راننده‌ی حدوداً شصت‌ ـ شصت‌پنج‌ ساله‌ای که لهجه‌ی غلیظ ترکی داشت. روحانی جوان که سوار می‌شود، همه یک‌دفعه یادشان می‌آید که چقدر حرف دارند برای زدن و چقدر درد و گلایه در دل‌شان مانده که باید برای کسی بگویند و چه جایی بهتر از تاکسی آن‌هم در ترافیک ظهرگاهی و چه بهانه‌ای بهتر از یک روحانی که به جهت لباسی که بر تن کرده، حکماً نماینده‌ی سیستم است. این است که همه‌ی حرف‌ها مخاطب مشخصی دارند. البته بدون آن‌که به این مخاطب تصریح شود. اول پیرمرد راننده است که شروع می‌کند.

راننده                 الله‌وکیلی من نمی‌فهمم گَراره چی بشه اوضا. هر ماه گبضِ گاز ما میومد ده‌تومن. حالا این‌ماه اومده شَص‌تومن.

جوان عینکی هم‌نوایی می‌کند:

جوان                 نه بابا! جدی؟

راننده                 والا به گُرآنِ مجید. حالا اون هیچی، گبض برگ صدُ بیس تومن. ایناها!

همان‌طور که با دست چپ ماشین را می‌راند، دست راستش را دراز می‌کند و داشبورد را باز می‌کند. کاغذ تاخورده‌ای را از لابلای خرت و پرت‌ها بیرون می‌کشد و می‌دهد دست جوان.

راننده                 بفرما! آخه لامروت مگه من مهتابی ایضافه کردم آخه؟ بخاری برگی دارم مگه؟ چی دارم که باید اینگد پول برگ بدم؟

جوان با لحن آشکارا کنایه‌آمیزی می‌گوید:

جوان                 خب احمدی‌نژاد که یارانه می‌ده بِت، واسه همین خرجاس دیگه.

«یارانه» را بلند و کشدار می‌گوید.

راننده                 بابا شیشصدتومن یارانه به چه درد من می‌خوره با شیش‌تا بچه آخه؟ چی جور شیکمشونُ سیر کنم؟  

جوان                 آره دیگه. رییس‌جمهور ما که نیس که. رییس‌جمهورِ فلسطینیاس. پولِ نفت ماس، می‌ده به اونا. عوضش زنُ بچه‌های فلسطینی گشنه نیستن. گور بابای ایرانیا. حالا برو جمعه رأی بده.

راننده                 رأی چی بابا دلت خوشه؟

جوان با لحنی تصنعی، انگار که بخواهد پیرمرد را نصیحت کند، می‌گوید:

جوان                 اِ! این چه حرفیه؟ تکلیف شرعیه. باید بری بدی. نمی‌شه که. وظیفَس.

راننده                 من ندارم شیکم بچامُ سیر کنم. رأیِ چی بدم؟ یه سمند داشتم، ماه پیش مجبور شدم بفروشم این پرایدُ بخرم، دَس‌دوم. ماهی خداتومنم باید خرجش کنم.

جوان انگار که بخواهد از طرف روحانی پاسخ دهد، لحن صدایش را عوض می‌کند و می‌گوید:

جوان                 توکلت به خدا باشه. صبر کن! صبر! صبر!

صبرِ آخری را با حرص می‌گوید. زیرچشمی نگاه می‌کنم به روحانی جوان ببینم عکس‌العملش چیست. آرام و بی‌خیال نشسته، به بیرون نگاه می‌کند و تسبیح می‌چرخاند. انگار نه انگار که مخاطب اصلی این حرف‌ها اوست. هرچه او آرام است، پیرمرد لحظه به لحظه عصبی‌تر می‌شود و صداش بیش‌تر می‌لرزد.

راننده                 کدوم خودا آخه؟ والا! اینگَد گفتیم خودا خودا چی شد؟ هان؟ چارتا دختر دارم هیچ‌کدوم جاهاز ندارن هنوز که برن. همه موندن گوشه خونه. دوتام پسر دارم، دوقلو. عین لَش افتادن گوشه خونه. علافُ بیکار. صبح می‌رَن تو خیابون دختربازی، شب میان. چل‌سالشونه خبرِ مرگشون. فوق دیپلمَم دارن، اما کار نیس براشون.

این را که می‌گوید، انگار داغ دل جوان عینکی تازه می‌شود. 

جوان                 خدا پدرتُ بیامرزه! فوق دیپلم چیه؟ فوق لیسانسِش بیکاره.

کیفش را باز می‌کند، کاغذی زردرنگ از آن بیرون می‌کشد و بدون آنکه سر برگرداند، می‌گیرد طرف روحانی.

جوان                 ایناها! بفرما! می‌بینی حاجاقا! این مدرک فوق لیسانسه!

حاج‌آقا کماکان ساکت است و بی‌اعتنا. شاید همین سبب می‌شود تا چند دقیقه‌ای، دیگر کسی حرفی نزند.

به ضرابخانه که می‌رسیم، روحانی و جوان هردو پیاده می‌شوند و هرکدام به سویی می‌روند. با رفتن آن‌ها، راننده دوباره سر بحث را باز می‌کند.

راننده                 هیچ‌کدوم زن نمی‌گیرن. ایزدواجم نمی‌کنن.

مرد بغل‌دستی من که تا به حال ساکت بود، هم‌راهی می‌کند.

مرد میان­سال      نمی‌تونن ازدواج کنن خب. کی می‌تونه با ماهی چارصدتومن ازدواج کنه؟

راننده                 آقا اصَن با کی می‌خوان ایزدواج کنن؟ هر زنی بگیرن، دو ماه دیگه دختره می‌گه این میهریه‌ی منُ بده. الانم که این طلا رُ بالا پایین می‌کنن، دخترا از خداشونه. می‌گن میهریه‌ی منُ بده من برم برای خودم یه خونه بگیرم. مجردی زندگی کنم. داییِ من نیس مگه؟ دوماهه ازدواج کرده، مهندسیه، افتاده زندان. زنِ پدرشُ دراوُرده. بیا! بعدم می‌ری دادگاه، گاضی‌یَم می‌گه گول دادی، موهر زدی، گَبولم کردی. خیلی ببخش، ببخش، ببخش، شرمندم اینُ می‌گم، البته منظورم ندارم، باسوادم هستم، فردا پس‌فردا این زنا که همه می‌رَن جـ... می‌شن. مام دیگه باید بریم شلوارمونُ بکشیم پایین، [...] بدیم، زندگی‌مونُ بچرخونیم. اینُ می‌خواستم جلوی حاجی بگم. والا به گُرآن! مگه نه هیچی درنمیاد. از صُب تا لا خط نوبنیاد، سیزده‌تومن کاسبی کردم. گازُ ببین، بنزینُ ببین. تاکسی داشتم، تاکسیمُ دزدیدن. نیشستن عمامه یُ گذاشتن، عبا رَم این‌طوری می‌کنن، اوضاشونَم خیلی عالی، حرفم بزنی، الان خودش ببین، می‌گه برو به رَییس‌جمهور بگو! شماها کردین دیگه رییس‌جمهور. مملکت داریم ما. عَموم خونَشُ دزد زد، می‌ره تو آگاهی. اگه داشته باشی، آگاهی با خودت تخمین می‌زنه. میگه آگا چِگد؟ کارشناس مارشناس دیگه چیه؟ من عموم ده روزه داره می‌ره میاد دیگه. می‌گه رفتیم آگاهی خودش تخمین می‌زنه. به تو نمی‌گه ها. اول از خودت می‌پرسه می‌گه چِگد؟ می‌گی مثلن آگا من پنجا مِلیون پولمُ بردن. همونُ می‌نویسه. پنجا مِلیون، ده مِلیون کیسَتُ خالی کردی بِش دادی، دو روز بعدش دزده هست. اصَن پیدا می‌کنن. اگه ندی ده سالَم بری بیای پیگیر نیسن. هیچی. یه افسرِ مملکت ما، وقتی جلوتُ می‌گیره، خلافم نکردی، می‌گی اگه خلاف کردم جریمَمُ بده. می‌گه ماشین باید بره بخوابه. یک نمره‌ی منفی‌یَم می‌خوری. [...]کشا اینم بازی جدیدشونه. می‌گن نمره‌ی منفی. کجای دنیا نمره‌ی منفی می‌دن به آدم؟ حالا منفی. خب. آقا منفی‌یَم بخوری شما جریمه رُ بنویس. می‌گه حالا جریمه‌یِ چیراگ گرمز پنجا تومنه. حالا اگه فلان بکنی جریمه‌ی کمربندُ می‌نویسیم. یعنی کمربند کم‌تره مثلن. می‌گم تو چرا جریمه‌ی کمربندُ می‌نویسی؟ این خودش یعنی یه نوع تگلب دیگه. مگه گانون نمی‌خوای ایجرا کنی؟ من چراگ رد کردم، همونُ بنویس. می‌گه باید ماشین بره پارکینگ. آخرسر بیس‌هزار تومن بِش می‌دی، هیچکودومُ نمی‌نویسه. چی شد؟ گانونِ ما کجاس؟ دم از گانون می‌زنن؟ همه‌چیمون بِهم خوردَس. همه‌چیمون شده دوروغ، کلک، دوروغ، کلک. ظاهرسازی. همین پسرِ من دیروز بیس ‌تومن داده اومده، اتوبان همت. چون می‌دونی اگه میاشینُ بخوابونن، ارزش نداره بری دنبالش.

مرد میانسال       بری دنبالش باید باید دوبرابرم پول بدی.

راننده                 آره دیگه. مالیات بدی، کرایه پارکینگ بدی. خب بیس تومنُ آدم می‌ده دیگه خیالش راحته. حالا اونم می‌گه اصَن من خلاف نکردم. هر وَخ بی‌پول شدن جلوی ماشینا رُ می‌گیرن. جلوی ماشینای مدل بالای این جوون پولدارا رُ می‌گیرن، توشُ نیگا می‌کنه، می‌گه تو فلان. همشون دس تو جیب همدیگن.

مرد میان­سال      آره دیگه. همه گرفتارن. می‌گم سهروردی بخوام برم از کودوم طرف برم؟

راننده                 بذار بیام بگل همین‌جا پیاده شو! ببخشین آگا من سرتُ دراوُردما. ما بریم پیش این منصور یه چایی بخوریم. شومام بیا یه چایی بخور بعد برو! والا به خدا. بی‌تعارف.